-
هفتاد
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 23:27
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بعضی دوست ها هستن که اگه چهار پنج سالم ندیده باشیشون، بازهم تغییری در کیفیت دوستیتون ایجاد نمیشه.که هنوز همونقدر نزدیکن که در اولین تلفن بعد از مدتها بی خبری هم میشه اتفاقای جالب روزمره رو واسشون تعریف کرد، که نباید صغری کبری چید و "چه خبر؟" و "چیکار...
-
شصت و نه
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 15:58
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خواهرم سی و چند ساله است و پرستار، با دوازده سیزده سال سابقه ی کار تو اورژانس و آی.سی.یو و بیمارستان سوانح سوختگی.اینه که هیچ بیماری ای به نظرش چندان با اهمیت نمیاد و جمله ی جادویی اش در جواب تمامی دردهای شما یه چیزه:"مهم نیست، روش حساس نشو!" ، شما تنها...
-
شصت و هشت
یکشنبه 22 آذرماه سال 1388 11:18
"...از این آدم هایی است که اگر بش بگویی کتک خورده ام هیچ کاری از دست شان بر نمی آید به حدی جا می خورند که خودت باید بشینی دلداری شان بدهی که تمام شده حالا رفته پی کار اش .به بعضی از مرد ها نباید هیچی از مشکلات واقعی گفت .باید خوشگل و خندان باهاشون معاشرت کرد و همین .به بعضی مرد ها می شه تکیه کرد-هیچ ربطی به قد...
-
شصت و هفت
یکشنبه 15 آذرماه سال 1388 18:46
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خب یکی از بدیای این رابطه های راه دور و نبودن ها و ندیدن ها اینه که کم کم از عادتها و سلایق طرف مقابل بی خبر میشی ، که مثلا تو هنوز با اطمینان فکر میکنی که من اون مانای چهار سال پیشم که از ژله متنفره ولی من همونموقع دارم میوه ها رو قاچ قاچ می کنم و میریزم توی ژله،...
-
شصت و شش - چهل تیکه
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 22:00
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 - بعد از یک هفته غیبت رفتم آزمایشگاه ، مسئول آزمایشگاه میگه :به به ، رسیدن بخیر خانوم میم.به خدا اینقدر جاتون خالی بود ، نه بشر میشکست ، نه دستگاه ها خراب می شدن ، اصلا حال نمیداد! - نمونه ها رو که میذارم توی دستگاه ، میرم یه گوشه میشینم و با موبایلم ور میرم و...
-
شصت و پنج
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 17:51
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 یکی بیاد به این رپرای آبگوشتی ایران موزیک بگه که اینقدر دستاشونو احمقانه تکون تکون ندن...بالاخره باید یه دخترخاله ای پسرخاله ای چیزی داشته باشن که بهشون تذکر بده...ندارن یعنی؟
-
شصت و چهار
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 18:01
«یه وقتایی آدم یه سری حماقتا میکنه در زندگانی، رسمن جبرانناپذیر، بیکه بدونه چی در انتظارشه. بعد، ده سال بعد، یههو میرسه به جایی، که حاضره آگاهانه و با اِشراف کامل به غلطی که داره میکنه، دوباره حماقته رو مرتکب بشه، با اینکه میدونه چی در انتظارشه. این وسط چی عوض شده؟ آدمی که اون سرِ رابطه وایستاده. میخوام بگم...
-
شصت و سه
شنبه 7 آذرماه سال 1388 23:07
هی! زودتر بیا...این هوای بارونی تو رو کم داره!
-
شصت و دو
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 22:42
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 حذف شدن یه شماره از فون بوک موبایل من خیلی فرآیند پیچیده ایه ،در واقع منظورم از پیچیده اینه که خیلی سخت اتفاق می افته که کسی رو از فون بوکم بندازم بیرون، نشون به اون نشون که حتی شماره ی آقای زیراکسی سال اول لیسانس هم همونجوری سرجاش مونده ... بعد ولی گاهی که چنین...
-
شصت و یک
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 00:07
...به خاطر کندن گل سرخ اره آورده اید؟ چرا اره؟ فقط به گل سرخ بگویید: تو هی! تو خودش می افتد و می میرد کشتن یک نوزاد که زهر نمی خواهد با کلاشینکف که پروانه شکار نمی کنند فقط به مادرش بگویید که شیر ندهد به یک قنداق و پروانه را بگذارید لای تکه های یخ... ( + )
-
شصت
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 00:04
یه وقتایی اونقدر احساس تنهایی می کنی ، اونقدر روحت بیقراره که حتی میتونی با آهنگ های شادمهر عقیلی هم های های گریه کنی.بعله!امکانش هست...
-
پنجاه و نه
دوشنبه 11 آبانماه سال 1388 21:45
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 امیر حسین کامیار در پستی گفته بود که اگر کسی رو ترک کردید ادای آدم خوبه رو در نیارید ، تمومش که کردید دیگه تمومش کنید و ژست روشنفکری و باحال بازی نگیریدتون . راستش این مطلب من رو بدجوری به فکر فرو برد چون چندان بی شباهت به شرایط فعلی من نیست...خب من دقیقا ازهمین...
-
پنجاه و هشت
شنبه 2 آبانماه سال 1388 23:03
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 "ترک کردن کسی که دوستش داری، خیلی شبیه ترک کردن چیزی است که بهش معتادی. از این نظر که وسوسهی "فقط یه بار دیگه" همیشه با آدم است. تا دلت تنگ می شود، تا غصهات میگیرد، تا فیلم عاشقانه میبینی، تا با کسی دعوایت میشود، تا مطلب غمانگیزی میخوانی، تا...
-
پنجاه و هفت
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 19:55
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 هستن آدمایی که اگه هزار بار از درد و غم و غصه و مشکلت واسشون گفته باشی ، بازم هر دفعه که میخوان احوالی ازت بپرسن و مثلا بگن که مهمی بدون استثنا می پرسن :چرا ناراحتی ؟،حالا گیریم که معنی این جمله واقعا این نیست که بپرسن علت ناراحتیت چیه، ولی واقعا بی خاصیت تر از این...
-
پنجاه و شش
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 19:14
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 - پسره توی آزمایشگاه کار دانشجویی می کنه ، برداشته زیر پرینت های نتایجم واسم شعر عاشقانه نوشته ،اونم کلی ژیگولی و گنده گنده و مثلا خوش خط، چی بگم بهش آخه؟! - دارم محلول هامو آماده می کنم که ده دوازده تا پسر سال پایینی میان تو آزمایشگاه ، پسر فوق الذکر یهو از اتاق...
-
پنجاه و پنج
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 00:34
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نشسته بودیم توی آزمایشگاه و حرف میزدیم ، حرف های صدتا یه غاز، از این در و اوندر ، خنده دار و غصه دار ، در هم ،وسط هاش من میرفتم تا پسره برام تست های اسپکتروفتومتری بگیره.حرف به اعتماد کردن و شناخت آدما رسیده بود، برگشت گفت که اگه اینجوری باشه که تو میگی پس اصلا هیچ...
-
پنجاه و چهار
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 18:57
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دوازده ساله بودم که فهمیدم اون قدیم ندیما که آزمایش ادرار نبوده ، دکترا برای تشخیص بیماری دیابت ادرار مریض رو مزه می کردن ، معلم علوم اینو گفته بود.این موضوع واسم شبیه یه کشف بزرگ شده بود ، نشون به اون نشون که به دو سه روز نکشیده همه ی بچه های همسایه و فامیل این...
-
پنجاه وسه
دوشنبه 6 مهرماه سال 1388 19:30
بعضی حرف ها هستن که اونقدر کسی رو واسه گفتنش نداری ، اونقدر از وقت گفتنش میگذره ، که بیات میشه ، که دیگه اگه آدم ِ گفتنش هم پیدا بشه حرف ِ ماسیده تو دهنت...
-
پنجاه و دو
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1388 15:44
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 برای من بهترین لحظه های یه رابطه عاشقانه اون زمانیه که حرف ها و نگاه ها و نشونه ها داد میزنن که علاقه ای هست ولی هنوز هیچی به زبون نیومده ، همونموقع ها که طوری برنامه ریزی می کنی که سرراه هم قرار بگیرید ، که...
-
پنجاه و یک
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 18:31
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 درست یادم نیست که چندساله بودم، چهار یا پنج ساله شاید.یادمه آخرای اسفند بود ، همون موقع که همه ماهی میخرن واسه سفره ی هفت سین. قرار بود سال تحویل و کل نوروز رو مسافرت باشیم و به همین خاطر برام ماهی نمیخریدن...برداشته بودم روی کاغذ یه ماهی کشیده بودم و دور تا دورشو...
-
پنجاه
جمعه 6 شهریورماه سال 1388 22:12
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اسمش سپیده بود .همکلاسی بودیم، دوست هم بودیم ، یعنی زیاد پیش میومد که بیاد خونه ی ما، که شب تا صبح باهم درددل کنیم ، اردو هم زیاد رفتیم.مسافرت و کافی شاپ و سینما و اینور اونور هم....می خوام بگم دوست بودیم باهم و...
-
چهل ونه
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 19:59
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 مادر منظورم اینه که ... جسدش...کجاخاکش کردن؟ پیک (بسیار فروتن) جسدی در کار نیست خانم مادر نمی فهمم...اون مرده و هیچی ازش باقی نمونده؟ پیک دقیقا مادر غیرممکنه.اون هیچوقت همچین کاری نمی کرد پیک راستش یکم خنده داره ...منم نمیدونم باید چی در این مورد فکر کنم ...پسرتون...
-
چهل و هشت
شنبه 31 مردادماه سال 1388 17:10
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دختره همکارمه ، از این خشکه مقدسا که فقط و فقط خودشونو قبول دارن .تا همین دیروز می خواست چشاشو لیزیک کنه ، بعد امروز برگشته سه ساعت در باب گناه بودن عمل های زیبایی و عمل های پزشکی غیر حیاتی و حتی عمل خارج کردن رحم واسمون سخنرانی کرده و بعدشم میگه که گناهه که توی...
-
چهل و هفت
جمعه 30 مردادماه سال 1388 22:31
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خب فکرکن یک روز بی هوا نشسته باشی به کاویدن این روح خسته ات، که یک اتفاق باعث شده ببینی که چقدر یک جای دردناک داری توی وجودت، این اتفاق هم که میگم منظورم یک اتفاق عجیب و غریب نیست،اتفاقا از اون اتفاقای دم دستیه که روزی هزاربار جلوی چشمت اتفاق می افتن و به هیچ جاتم...
-
چهل و شش
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1388 23:42
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 کلاس دوم یا سوم دبستان بودیم ، واسه اینکه بهمون "محرم و نا محرم" رو یاد بدن خانوم معلم میرفت جلوی کلاس می ایستاد و با یه لحن ریتمیک میخوند :" پسر عمو پشت در هِ ، میخوام برم درو وا کنم ،حجاب کنم یا نکنم؟" ، بعد ما باید میگفتیم :"حجاب بکن ،...
-
چهل و پنج
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 14:45
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بعضی از دوستهای قدیمی رو باید گذاشت تا فقط از توی عکس های دسته جمعی به تو لبخند بزنند و مزه ی خاطرات خوش قدیمی رو زنده کنند .که باید فقط باهاشون از خاطرات دبیرستان و سال اول دانشگاه حرف زد و خندید ، همین! و نه بیشتر...
-
چهل و چهار
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 14:42
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 هادی داره از زهرا می گه ،داره به شوهرش بد و بیراه می گه ، می گه که هفت ساله عقدن ولی زهرا می گه یارو حتی نتونسته واسم یه جشن عروسی بگیره ، میگه بی عرضه ست ، میگه میخوان جدا شن ، می گه دلم برای زهرا میسوزه ، میگه...
-
چهل و سه
جمعه 2 مردادماه سال 1388 16:30
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 "... یک جایی می بینی معاشقه نمی خواهی، می بینی نمی خواهی از همه ی کارها بدزدی برای دزدکی بوسیدنش. می بینی می خواهیش که کنارش کارهای روزمره ت را انجام بدهی. دلت با پیژامه ش را می خواهد، دلت می خواهد برود سر فرصت برای دوتاتان کافی درست کند. که هول نباشید. که...
-
چهل و دو
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 17:54
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 پسره همکلاسیمه ، هروقت می بینتم اونقدر چشماش برق میزنه ، اونقدر همه ی وجودش یهو به طرز کودکانه ای محو من میشه ، اونقدر با ذوق جواب هر سوال بی ربطمو میده که با اینکه دوستش ندارم ولی وقتی می بینمش ته دلم یه حس خوب...
-
چهل و یک
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 21:41
میدونی؟ من میترسم...میترسم که ما هم مثل همه ی زوج های دور و برمون باشیم...معمولی..میترسم که نتونیم مثل اون پیرمرد پیرزنه باشیم که بعد از این همه سال بازم کلی عاشقن،حتی گاهی اوقات فکر می کنم بیشتر از ما.خب راستش من خیلی از عادی شدن میترسم، از قدیمی شدن. چند وقت پیشا یه جمله ی خوبی خوندم ، درست حسابی یادم نیست چی بود ،...