پسره همکلاسیمه ، هروقت می بینتم اونقدر چشماش برق میزنه ، اونقدر همه ی وجودش یهو به طرز کودکانه ای محو من میشه ، اونقدر با ذوق جواب هر سوال بی ربطمو میده که با اینکه دوستش ندارم ولی وقتی می بینمش ته دلم یه حس خوب سرخوشانه میجوشه و پخش میشه تو همه ی وجودم... حالا یا این یکی خیلی عاشقیت بلده یا قبلی ها خیلی ناشی بودن!
پ.ن برای شخص خاص: تو شامل اون "قبلی ها "یی که گفتم نیستی ،درست ترش اینه که گاهی هستی و گاهی نیستی، وقتایی که نزدیکیم نیستی و وقتایی که از هم دوریم هستی ، از بس که دیگه حالم از هرچی عشق راه دور و تلفنیه بهم میخوره...از بس که این دوری داره به چندسال میرسه، از بس که انرژی برای خرج کردن نمونده...