سی و پنج - تب انتخاباتی!

-       خواهرزاده ی شش ساله ام قراره به جای مامان باباش رای رو بنویسه ، ساعتها با    ذوق و شوق نشسته و تمرین کرده که بتونه "میرحسین موسوی" رو خوش خط بنویسه ، همون خواهرزاده ای که باید بکشیش تا دو خط املا و مشق بنویسه! 

-       خواهرزاده ی مذکور هرشب لباس سبز می پوشه و روزنامه های میرحسینو میگیره تو دستش و خودشو تکون تکون میده! 

-      بچه ها توی حیاط مجتمع دارن  با هم در مورد مناظره ها بحث می کنن! همه هم توی رنج سنی چهار تا شش ، هفت سال ان  

-       پسر بچه ی اولی به دومی : تو به کی رای میدی؟(آخه مگه میتونی رای بدی تو بچه؟!:دی)                      

دومی: معلومه !به میرحسین

اولی:ایول! دیدی دیشب اح.مدینژاد چقدر ضایع شد؟ ! 

-       برادرزاده ی چهارساله م یه ماشینو دیده که روش پارچه ی مشکیه ، میگه عمه!مشکی یعنی کی؟ ،خواهرزاده ی مذکور میپره وسط که :حتما رضایی! 

-       دست خواهرزاده رو گرفتم و داریم تو خیابون را میریم ، یه پیرهن بندی قرمز پوشیده، یهو  میگه :مثلا خاله اگه احمدی نژاد رئیس جمهور میبود نمیذاشت لباسای خوشگل بپوشیم،واسه همین مردم گفتن که نمیخایمت!(در نظر خواهرزاده موسوی الان رای آورده و اح.مدی نژاد هیچکاره می باشد!)   

-       یه پسر بچه ی فسقلی داره زیر پنجره ی اتاقم با خودش توپ بازی می کنه ، همینجور که توپو میزنه به دیوار زیر لبی و تند تند میخونه :اح.مدی بای بای ، اح.مدی بای بای!