هیجده

فکر کن یه ساعت تموم گریه کنی، اشکات تند و تند بریزن پایین، بعد هی مواظب باشی که مامان بابات بیدار نشن که بپرسن چه مرگته؟ فکر کن احساس بد بختی کنی، احساس کنی دنیا رو سرت خراب شده،هی فکر کنی به همه ی کارایی که واسش کردی و همه ی کارایی که هیچوقت واست نکرد.فکر کنی که از همه چیزت واسش مایه گذاشتی ولی اون به جاش واسه هرچیزی هی قول تو خالی داد و توی خرم هی باور کردی.فکر کنی که با همه ی ادعات چقدر خر بودی...فکر کن یه ننه بابای بیشعور داشته باشه و خودشم عرضه ی هیچ غلطی رو نداشته باشه...فکر کن گریه ت تموم نشه ..هی بیاد..هی بیاد...فکر کن هیشکی نباشه که بتونی بهش بگی چه مرگته...فکر کن هر کلمه ای که تایپ می کنی دو بار اشکاتو پاک می کنی تا بتونی کلمه های کیبوردو ببینی...